اسمان بی کرانه دانش زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت موفقیت چیزی نیست که دست نیافتنی باشد...
ایمان و اراده :دو چیز که در دستان توست اما آن را نمیابی!
میدانی چرا؟چون خوب خود را نشناختی..... با چه دیدی به موفقیت می نگری؟ در افق دور دست؟یا در آسمان؟شاید هم در دستان دیگران؟ آنها که از بالا به تو می نگرند ؟یا بهتر بگویم: " آنها که فکر میکنی یا فکر میکنند که بالاترند؟ " برنده کیست؟آن که حیله و مکر و فریب دارد؟ یا آنکه با دیگران به صداقت رفتار میکند؟ امروز "فردایی ست که دیروز در انتظار آن بودی! پس آینده ی دیروز ت را خراب نکن! به گذشته ات نگاه کن....اگر احساس رضایت کردی بدان که برنده ای و اگر راضی نبودی ریشه های شکست را پیدا کن و در رفع آن بکوش! و بدان این اولین قدم پیروزی توست! تلاش و کوشش:پله های موفقیت! مطمئن باش که با نشستن و نگاه کردن به یک در آهنی آن خود به خود باز نمیشود! میتوانی رویای خود را به واقعیت تبدیل کنی! پس آن را در پیش چشمانت نگاه دار و هر زمان از راهت باز ماندی آن را به یاد آور! به این باور برس که پیروزی! " من برنده ام چون در غروب به طلوع فردا می اندیشم! " بگذار همه بفهمند که میتوانی! " من روی دو پایم هستم!" " برای موفقیت همین کافی ست! "
1-نوشابه عامل افزایش فشار خون است 2- نوشابه هضم غذا را با مشکل مواجه می کند3- نوشابه خطر سکته را افزایش می دهد4- نوشابه های گازدار موجب پوکی استخوان می شوند5- نوشابه های گازدار عامل اصلی پوسیدگی دندان ها هستند 6- نوشابه موجب افزایش احتمال ابتلا به سرطان لوزالمعده می شود7- نوشابه موجب افزایش احتمال ابتلا به سنگ های کلیوی |
محققان موفق شدهاند با استفاده از چگالش بوز-اینشتین، سیاهچالهای برای امواج صوتی ایجاد کنند و با کمک آن به آزمون دقیقتر تئوری تابش هاوکینگ بپردازند. |
|||
|
انجمن فیزیکدانان جوان ایران
زندگی یک آرزوی دور نیست
زندگی یک جستوجوی کور نیست
زیستن در پیلهی پروانه چیست؟!
زندگی کن زندگی افسانه نیست.
گوش کن…!!
دریا صدایت میزند!
هر چه ناپیدا صدایت میزند!
جنگل خاموش میداند تو را.
با صدایی سبز میخواند تو را.
آتشی در جان توست.
قمری تنها پی دستان توست.
پیلهی پروانه از دنیا جداست.
زندگی یک مقصد بیانتهاست.
هیچ جایی انتهای راه نیست!
این تمامش ماجرای زندگیست…!!!
در اين گزارش تصويري، بهترين عکسهاي فضايي چند روز اخير را به انتخاب سايت نشنال جئوگرافيک با هم مرور ميکنيم؛ از حباب کيهاني و نگاه شبانه گرفته، تا فرار بزرگ و آتشفشانهاي ناهيد
حباب ذاتالکرسي: دوربين جديدي به نام تصويربردار يک درجهاي (One Degree Imager) که در رصدخانه ملي کيت پيک آريزونا نصب شده است، اين عکس موجي جذاب را از سحابي حباب گرفته است. در اين نماي نزديک، کره گاز روشن شده در اثر سوختن ستاره مرکزي سحابي مشخص است؛ ستارهاي که 45 برابر بزرگتر از خورشيد ما است.
اين سحابي که در صورت فلکي ذاتالکرسي قرار دارد، ده سال نوري پهنا دارد. تشعشعات شديد ستاره عظيم آن باعث درخشش ماورايي اين حباب شده است که آن را به شکل يک حباب صابون کيهاني نشان ميدهد.
نور نيمهشب: تابش ظريف شفق سبزرنگ در نيمه شب 4 دسامبر / 14 آذر باعث درخشندگي آبهاي باکسنسيورد نروژ شده است. شفقهاي قطبي سبزرنگ زماني ايجاد ميشوند که برخورد ذرات باردار خورشيدي با ميدان مغناطيسي زمين، باعث برانگيختگي اتمهاي اکسيژن بالاتر از ارتفاع 100 کيلومتري سطح زمين ميشود.
فرار بزرگ: در اين تصوير نور فرابنفش، ورقههايي از پلاسما –گاز فوق داغ- در حال جدايي از سطح خورشيد ديده ميشود. قبل از آنکه پلاسما بتواند آزادانه در فضا شناور شود، در مسيرهايي که توسط ميدانهاي مغناطيسي خورشيد تعيين ميشود حرکت ميکند. اين نيروهاي نامرئي گازها را در اشکالي پيچ در پيچ به جلو و عقب ميرانند.
نگاه تازه: اين عکس رنگارنگ که بيشتر شبيه تيلهاي جادويي به نظر ميرسد، در واقع دقيقترين نقشه گرانشي است که از ماه تهيه شده است. نواحي قرمزرنگ نشانگر مکانهايي با جاذبه بيشتر هستند، در حاليکه نواحي آبيرنگ نشانگر نواحي کم جاذبهتر هستند.
دو کاوشگر دوقلو که بخشي از ماموريت GRAIL ناسا هستند و از سال 2011 / 1390 در حال گردش به دور ماه هستند؛ در حين پرواز خود بر فراز قلهها و درههاي ماه، تغييرات گرانشي آن را ثبت کردهاند. زمانيکه يک کاوشگر بر فراز ناحيهاي با ميدان گرانش بيشتر پرواز ميکند، سرعت آن اندکي افزايش مييابد که باعث افزايش فاصله آن با کاوشگر دوقلو خود ميشود. اين تغييرات اندک در موقعيت کاوشگرها دانشمندان را قادر ساخته است تا چشمانداز بسيار دقيق و با جزئيات فراواني از تغييرات محلي ميدان جاذبه ماه تهيه کنند.
تصوير دانه دانه: در اين عکس مفهومي هنرمندانه از ذرات ريزدانه اطراف يک کوتوله قهوهاي، ذرات خاکروبهاي فضايي در مسير خود براي تبديل شدن به يک سياره صخرهاي به تصوير کشيده شدهاند. نظريههاي فعلي در خصوص شکلگيري سيارات صخرهاي زمينمانند بيانگر اين است که برخوردهاي اتفاقي ميان خاکروبههاي ريز، در صفحهاي از مواد چرخنده در اطراف يک ستاره تازه متولد شده صورت ميپذيرد. اما کشف جديد از وجود چنين صفحهاي در اطراف يک کوتوله قهوهاي –که يک ستاره مرده است- برخي از اخترشناسان را واداشته است تا به تجديد نظر در خصوص اين نظريه بپردازند. اگر سيارات بتوانند از خاکروبههاي چرخنده در اطراف ستارگان مرده شکل بگيرند، اين امکان وجود دارد که تعداد سيارات صخرهاي در کيهان از آنچه که قبلا تصور ميشد بيشتر باشد.
ديد شبانه: اين تصوير شبانه از شفق قطبي جنوبي بر فراز سواحل قطبي آفريقاي جنوبي توسط ماهواره Suomi NPP گرفته شده است. عليرغم تاريکي زمستان و هلال کمرنگ ماه، شفق قطبي نور کافي براي حسگرهاي نصب شده در ماهواره جديد متعلق به ناسا و سازمان ملي جوي و اقيانوسي آمريکا را فراهم آورده است، تا مرز ميان پوسته يخي و اقيانوس منجمد جنوبي (خط تيره ميان گرداب روشن مرکزي) را به تصوير کشد.
ماهواره Suomi NPP که ماه گذشته به فضا پرتاب شده است، دانشمندان را قادر ساخته است تا تصاوير شبانه از جو و سطح زمين تهيه کنند. حسگر جديد به قدري حساس است که ميتواند نور يک کشتي را از فضا تشخيص دهد.
جزيره مرواريد: در عکس گرفته شده توسط ماهواره Landsat 5 ناسا، مجمعالجزاير مرگوئي با رنگ سبز روشن جنگلهاي باراني آن و آبي درخشان اقيانوس گرمسيري اطرافش به تصوير کشيده شده است. اين جزاير که در حاشيه جنوبي ميانمار و در همسايگي تايلند واقع شدهاند؛ به خاطر صدفهاي مرورايد ارزشمند، و تراکم متنوع گياهان و جانوران آن مشهور است.
آتشفشانهاي ناهيد: بخش اعظم جو ناهيد (زهره) از دياکسيد کربن ساخته شده است، که با فورانهاي منظم گوگردي همراه است. تحقيقات جديد نشان ميدهد که آتشفشانهاي سطح اين سياره که نمونهاي از آنها در اين تصوير مفهومي به تصوير کشيده شده است، احتمالا اين گوگرد را به درون جو بالايي سياره پرتاب ميکنند. با اين حال تاييد مستقيم اين موضوع دشوار است، چرا که جو ضخيم اين سياره مانع از نگاه دقيق کاوشگران به سطح آن ميشود.
امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت می کردم، امیدوار بودم که با من حرف بزنی، حتی برای چند کلمه، نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد،از من تشکر کنی، اما متوجه شدم که خیلی مشغولی، مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی، وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی: "سلام"، اما تو خیلی مشغول بودی، یک بار مجبور شدی منتظر شوی و برای مدت یک ربع ساعت کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی، بعد دیدمت که از جا پریدی، خیال کردم می خواهی چیزی به من بگویی، اما تو به طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات با خبر شوی.
تمام روز با صبوری منتظرت بودم، با آن همه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی، متوجه شدم قبل از نهار هی دور و برت را نگاه می کنی، شاید چون خجالت می کشیدی، سرت را به سوی من خم نکردی!!!
تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری، بعد از انجام دادن چند کار، تلویزیون را روشن کردی، نمی دانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟ در آن چیزهای زیادی نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادی را جلوی آن می گذرانی، در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت می بری، باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه می کردی، شام خوردی و باز هم با من صحبتی نکردی!!!
موقع خواب، فکر می کنم خیلی خسته بودی، بعد از آن که به اعضای خوانواده ات شب به خیر گفتی، به رختخواب رفتی و فوراً به خواب رفتی، نمی دانم که چرا به من شب به خیر نگفتی، اما اشکالی ندارد، آخر مگر صبح به من سلام کردی؟!
هنگامی که به خواب رفتی، صورتت را که خسته تکرار یکنواختی های روزمره بود، را عاشقانه لمس کردم، چقدر مشتاقم که به تو بگویم چطور می توانی زندگی زیباتر و مفیدتر را تجربه کنی...
احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام، من صبورم، بیش از آنچه تو فکرش را می کنی، حتی دلم می خواهد به تو یاد دهم که چطور با دیگران صبور باشی، من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم، منتظر یک سر تکان دادن، یک دعا، یک فکر یا گوشه ای از قلبت که به سوی من آید، خیلی سخت است که مکالمه ای یک طرفه داشته باشی، خوب، من باز هم سراسر پر از عشق منتظرت خواهم بود، به امید آنکه شاید فردا کمی هم به من وقت بدهی!
آیا وقت داری که این نامه را برای دیگر عزیزانم بفرستی؟ اگر نه، عیبی ندارد، من می فهمم و سعی می کنم راه دیگری بیابم، من هرگز دست نخواهم کشید...
دوستت دارم، روز خوبی داشته باشی...
دوست و دوستدارت: خدا
گابريل گارسيا مارکز، نويسندهی بزرگ معاصر آمريکای لاتين، بهواسطهی عوارضی در مزاج و سلامتیاش (ابتلا به سرطان لنفاوی) با زندگی اجتماعيش خداحافظی کرده است.
وی بعد از اعلان رسمی و تأیید خبر بیماریاش، اینمتن را بهعنوان وداع نوشته است:
اگر خداوند فقط لحظهای از یاد میبرد که عروسکی پارچهای بیش نیستم و قطعهای از زندگی به من هدیه میداد، شاید نمیگفتم همهی آنچه که میاندیشیدم و همهی گفتههایم را…
اشیاء را دوست میداشتم، نه به سبب قیمتشان، که معنایشان…
رویا را به خواب ترجیح میدادم، زیرا فهمیدهام به ازای هردقیقه چشم به هم گذاشتن، ۶۰ ثانیه نور از دست میدهی…
راه میرفتم آنگاه که دیگران میایستادند…
اگر خداوند فقط تکهای از زندگی به من میبخشید، ساده لباس میپوشیدم، عریان یله میشدم زیر نور آفتاب، نه فقط جسمم، بلکه روحم را عریان میکردم…
اگر مرا قلبی بود، تنفرم را مینوشتم روی یخ و چشم میدوختم به حضورِ آفتاب!…
خداوندا..! اگر تکهای زندگی از آنِ من بود، برای بیان احساسم به دیگران، یکروز هم تأخیر نمیکردم…
برای گفتنِ اینحقیقت به مردم که دوستشان دارم و برای شوقِ شیدایی، انسان را قانع میکردم که چه اشتباه بزرگیست گریز از عشق بهعلتِ پیری… حال آن که پیر میشوند وقتی عشق نمیورزند…
به یک کودک بال میبخشیدم بی آن که در چگونگیِ پروازش دخالت کنم…
به سالمندان میآموختم که مرگ با فراموشی میآید، نه پیری…
ای انسانها…! چقدر از شما آموختهام…
آموختهام که همه میخواهند به قله برسند، حال آن که لذتِ حقیقی در بالارفتن از کوه نهفته است…
آموختهام زمانی که کودک برای اولینبار انگشت پدر را میگیرد، او را اسیرِ خود میکند تا همیشه…
آموختهام که یک انسان فقط زمانی حق دارد به همنوعش از بالا نگاه کند که دستِ یاری به سویش دراز کرده باشد…
چه بسیار چیزها از شما آموختهام، ولی افسوس که هیچکدام به کار نمیآید وقتی که در یک تابوت آرام میگیرم تا به همتِ شانههای پرمهرِ شما به خانهی تنهايیام بروم…
همیشه آنچه را بگو که احساس میکنی و عمل کن آنچه را میاندیشی…
آه…! که اگر بدانم امروز آخرینبار خواهد بود که تو را خفته میبینم، با تمامِ وجود در آغوش میگرفتمت و خداوند را بهخاطر اینکه توانستهام نگهبان روحت باشم شکر میگفتم…
اگر بدانم امروز آخرینبار خواهد بود که تو را درحالِ خروج از خانه میبینم، به آغوش میکشیدمت…
فقط برای آنکه اندکی بیشتر بمانی، صدایت میزدم…
آه…! اگر بدانم امروز آخرینبار خواهد بود که صدایت را میشنوم، فردفردِ کلماتت را ضبط میکردم تا بینهایتبار بشنومشان…
آه…! که اگر بدانم این آخرینبار است که میبینمت، فقط یکچیز میگفتم: دوستت دارم بیآنکه ابلهانه بپندارم تو خود میدانی…
همیشه یک فردایی هست و زندگی برای بهترینکارها فرصتی به ما میدهد، اما اگر اشتباه کنم و امروز همهی آن چیزی باشد که از عمر برای من مانده، فقط میخواهم به تو یکچیز بگویم: دوستت دارم، تا هیچگاه از یاد نبری…
فردا برای هیچکس تضمین نشده است، پیر یا جوان…
شاید امروز آخرینباری باشد که کسانی را میبینی که دوستشان داری، پس زمان از کف مده!
عمل کن، همینامروز…
شاید فردا هیچوقت نیاید و تو بیشک تأسفِ روزی را خواهیخورد که فرصت داشتی برای یک لبخند، یک آغوش، اما مشغولیتهای زندگی، تو را از برآوردن آخرین خواستهی آنها بازدشتند…
دوستانت را حفظ کن و نیازت را به آنها مدام در گوششان زمزمه کن…
مهربانانه دوستشان داشته باش…
زمان را برای گفتنِ یک “متأسفم”، “مرا ببخش”، “متشکرم” و دیگر مهرواژههایی که میدانی از دست مده!
هیچکس تو را بهخاطر افکار پنهانت به یاد نمیآورد، پس از خداوند، خرد و تواناییِ بیان احساساتت را طلب کن تا دوستانت بدانند حضورشان تا چهحد برای تو عزیز است…
هرگاه پریشان شدی و اضطراب و ناآرامی وجودت را فراگرفت به دامان طبیعت برو
و فقط به دنیای اطرافت خیره شو. خواهی دید که چند دقیقه بعد پریشانی و اضطراب ناگهان محو میشود و تو همانی میشوی که باید باشی، یعنی یک دنیا آرامش!! |
دیشب چه خوش گذشت نجوا با ستارهها و با ترانه آب به خواب رفتن…
دیشب روستا چه هوای دلپذیری داشت…
دلم میخواست تا صبح بنشینم و هم پای موسیقی آب، برای درختان بخوانم
سرود عشق، ترانه محبت و گفتن از تمام آرامشی که آن محیط به من میدادند.
صبح وقتی چشمانم را به روی تمام درختان و پروانهها گشودم، ترانه آب دیگر نبود و به جای آن بلبلان مینواختند. در آن جا درختان با هوایی پاک تنفس میکنند و از هوای آلوده شهر هیچ نمیدانند، در آن جا کسی از خواب آلودگی، یک نواختی، تنفر، لجبازی… خبر ندارد.
دوربین موبایلم را روشن کردم تا تمام آن چه را میبینم در عکس به نمایش بگذارم باز هم نشد.
باز هم نشد عشق و محبتی که پروانهها آن جا نثارم میکردند را به تصویر بگذارم.
در آن جا بعد از مدتها آرامشم را یافتم…
انگار آن غم بزرگ بر دل نشستهام با دیدن خاک، درختان، زنبورهای عسل، درخت گردو…
همه از بین رفت و من ماندم و تمام افکار زیبا
و تمام عشق قلبم که مدتها بود خاموش شده بود.
من ماندم و خدا…
و باز شب فرا میرسد با تمام مصابیح زیبایش، با تمام عاشقانی که در آسمان گرد هم جمع آمدهاند.
انگار آسمان روستای کویر جشن ستارههاست و شهابها فشفشههایی که ستارگان برای ورود مهتاب به آسمان میزنند…
مهتاب، به مانند مادری در کنار تمام کودکانش میرقصد با انوار زیبایی که دارد و دامن چین چینش که با تکان خوردنش یک آدم را مست وجودش میکند…
مهتاب، خورشید شب، آن وجود تنها و یگانه که وجودش در مرداب دوتاست یکی خودش و دیگری عکسی که مرداب از او میگیرد با تمام عشوههایش…
هر چی گفتهام و هرچی که در روستاست برای همه آشناست و قابل لمس و قابل باور
اگر چه من کمی توصیفات عمیق به کار بردم اما همه واقعیت دارد…
محبتش، عشقش، من..
روستا به یادم آورد که سخاوتمند باشم، به یادم آورد که همیشه زیبا رفتار کنم.
به یادم آورد دل شکستن هنر نیست و دل به دست آوردن هنر است چه دشمنت باشد و چه دوست؛ هرکه و هرچیزی میتواند باشد.
او به یادم آورد هم چون گلی زیبا باشم که با بوییدن من حتی دلشکستهترین آدمها هم امیدوار به زندگی شوند و
او به یادم آورد که من چه کسی هستم…
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
اسمان بی کرانه
دانش و
آدرس
kavoshgharan.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.